عکسی آشنا و واقعی!



تا جایی که میدانم و شناخت دارم در مسیر چندهزار ساله تاریخ ایران و در دورههای مختلف از نظر شادی وضعیتهای متفاوتی داشتهایم. در ایران قبل از اسلام، شادی بهمثابه الگوی فرهنگی غالب نیایشهای دینی، ابراز خود یا بیان فرهنگی جامعه بوده است. برای همین، در ایران باستان، هر روز جشن خاصی برگزار میشد که هم جنبه عبادی داشت و هم بهنوعی سامان زندگی روزمره ایرانی از طریق آن جشن صورت میگرفت. هر روز از سال اسمی داشت که نام آن جشن بود. در واقع، چهارشنبهسوری و جشن نوروز، بقایای جشنهای روزانه دوران باستان است. البته ابتدای هر ماه، هر فصل و هر سال جشنهای مهمتری بودند نسبت به جشنهای اول هفته و روزانه.همچنین دوران ایران باستان، شادي، پديده اي الهي محسوب مي شد. به گونه اي كه مي گويند نخستين معجزه زرتشت خنديدن وي در بدو تولد بوده است. پارسيان شادي را آفريده خداوند و اندوه و غم را آفريده اهريمن مي دانستند. درآن دوران شادي و غم و تمام وقایع زندگی هر کدام به مبدا خاصی شناخته شده بود و شادی زمانی بوجود می آمد که خدای شادی در نبردها پیروز می شد. اینها نشان میدهد که ما در دورهای از تاریخ بهطور روزمره و مستمر شادی داشتهایم و جشن، شادی و سرور الگوی فرهنگی غالب ابراز خود بوده است.


وقتی با یک آدم شکاک که در واقع مبتلا به وسواس فکری است در ارتباط هستید باید بدانید...
![]()
پژوهشگران
توصيه ميکنند که اگر ژيمناستيک و رژيم گرفتن را فراموش کنيد و درعوض
کانال تلويزيون را روي فيلم کمدي مورد علاقه آن تنظيم کنيد، ميتوانيد از
شر چند کيلو اضافه وزن خلاص شويد..
به گزارش ايسنا، پژوهشگران ادعا کردهاند که يک ساعت خنديدن ميتواند 100 تا 120 کالري انرژي را در بدن انسان بسوزاند.
مقدار انرژي که هر فرد مصرف ميکند به هنگام خنديدن و شوخي کردن تا 20 درصد افزايش پيدا مي کند.
به
گفته پژوهشگران؛ مقدار انرژي که به هنگام خنده مصرف ميشود معادل ميزان
انرژي مصرفي به هنگام 40 دقيقه جارو برقي کشيدن، 15 تا 20 دقيقه پيادهروي
يا 18 تا 27 دقيقه وزنه برداري است.
به اين ترتيب شوخي کردن و خنده زياد ميتواند کمک کنند که هر فرد در ماه 1 تا 21 کيلو وزن از دست بدهد.


..................................................

مبلغ اسلامی بود . در یکی از مراکز اسلامی لندن. عمرش را گذاشته بود روی
این کار . تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد . راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 سنت اضافه تر می دهد .
می گفت: چند دقیقه ای با خودم کلنجار
رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه. آخر سر بر خودم پیروز شدم و
بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آوردو گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟
گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم. فردا خدمت می رسیم
تعریف می کرد: تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم ..
این ماجرارا که شنیدم دیدم چقدر وضع ما مذهبی ها خطرناک است . شاید بد
نباشد که به خودمان باز گردیم و ببینیم که روزی چند بار و به چه قیمتی تمام
اعتقادات و مذهبمان را می فروشیم ؟!

از دستان من نياموختي
كه من براي خوشبختي تو
چهقدر ناتوانم.
من خواستم با ابيات پراكندهي شعر
تو را خوشبخت كنم
آسمان هم نميتوانست ما را تسلي دهد
خوشبختي را من هميشه
به پايان هفته
به پايان ماه و به پايان سال موكول ميكردم
هفته پايان مييافت
ماه پايان مييافت
سال پايان مييافت
هنوز در آستانهي در
در كوچه بوديم،
پيوسته ساعت را نگاه ميكردم
كه كسي خوشبختي و جامهاي نو ارمغان بياورد.
روزها چه سنگدل بر ما ميگذشت
ما با سنگدلي خويش را در آينه نگاه ميكرديم
چه فرسوده و پير شده بوديم
ميخواستيم با دانههاي بادام و خاكسترهاي سرد كه
از شب مانده بود خود را تسلي دهيم
هميشه در هراس بوديم
كسي در خانهي ما را بزند و ما در خواب باشيم،
چهقدر ميتوانستيم بيدار باشيم.

|